امشب دوباره اومدم سراغت...
 
๑۩۞۩๑سرزمین عشق ๑۩۞۩๑
پنج شنبه 25 فروردين 1390برچسب:, :: 20:39 ::  نويسنده : vahid       

امشب دوباره اومدم سراغت...

 

اما این خودم نبودم...این یکی دیگه بود...بهم گفتی..

 

گفتی که یکی دیگه رو دوست داشتی...گفتی که...

و گفتی الان دوستش نداری،اصلا! گفتی که...

 

چقدر بده که آدم احساس کوچیک شدن بکنه جلوی دلش!

 

 من شرمنده ی دلمم! شرمنده ی دلمم چون ارزونیه  تو کردمش!

 

چون به راحتی ازش گذشتم.چون هربار تو غرورت رو انداختی جلو،

 

من به دلم اصرار کردم تا هیچی نگه..

 

خدایا...

 

من دیگه روم نمیشه به دلم بگم نگران نباش درست میشه.

 

شرمنده ام!

 

تو به راحتی امشب حرفت رو زدی اما...نفهمیدی که

این منم! تو داشتی به خودم از خودم می گفتی.

 

من بخاطر تو حاضر بودم هرکاری کنم.

 

تو به من گفتی دیگه نمیخوام که باشی و من رفتم! این کم نیست.هست؟

 

من ۱ سال از عمرم رو صرف تو کردم،

 

۱سال از همه ی آدمای دورم غافل بودم و تنها تو برام مهم بودی،

 

 ۱سال همیشه و همه جا از تو گفتم از تو...

 

 چرا اصلا من دارم این حرفارو به تو میگم؟

 

اینا که ربطی به تو نداره، اینا تقصیره خودم

بود که الکی تورو واسه خودم بزرگ کردم

 

تو واقعا هیچی نیستی! تو فقط یه آدمی،

مثل بقیه!!! مثل من مثل همونی که...

 

کاش میشد اینارو بخونی...

 

کاش می شد یه بار یه قطره اشکم رو برات

پست کنم، تا بفهمی چقدر برام ارزش داشتی

 

 که حاضر بودم برات حتی یه قطره از وجودم  رو هدر بدم.

 

کاش میخوندی و میدیدی چه به سر من آوردی

 

آخه نامرد مگه من چیکار کرده بودم ؟ هان ؟

 

الان تازه دارم حسی که تو نسبت به من داری رو تجربه میکنم.!.

 

دیگه شبا با رویا نمی خوابم.شبام میشه معمولی!

 

پس میشینم روی تختم،دفتر خاطراتم رو بر

میدارم،هندزفری رو میذارم تو گوشم،

 

روان نویس مشکیم رو بر میدارم و شروع میکنم به نوشتن...و می نویسم...

 

تا جایی که توان دارم...از تو...از خودم...از اون...از همه چی...

 

و می نویسم "هرچه بادا باد".

 

دیگه برام مهم نیست که تولدت رو تبریک بگم یا نه!

 

 دیگه برام هیچیت مهم نیست.دیگه برات دعایی ندارم.

 

 تو دیگه برای من معنایی نداری.نه خودت نه اسمت نه هیچیت!!!

 

 فقط بدون

 

  دل من سر راهی نبود......





درباره وبلاگ

نام : غم نام خانواگي:بيسیک نام پدر:درد نام مادر: پريشاني نام پدربزرگ : درويش تنها نام مادربزرگ : سلطان غم محل تولد:ويرون شهر تاريخ تولد:يكي از روز هاي باروني شماره شناسنامه : عدد تنهايي شغل:منتظر وضعيت فكري:فقط سوال جرم:افراط درعاشقي تاريخ جرم:روز اول خوشي ساعت جرم:شروع تپش قلب محل جرم :آشيان دوست علت جرم:فقط زندگي وزن:به سنگيني بغض چند ساله قد:كمتر از خاك رنگ چشم:صورتي رنگ مو:همرنگ درد تحصيلات:پايه آخر بد بختي مدت محکوميت : حبس ابد چراغم : شمع سقفم : اسمان مونسم : شب کارم : حسرت يادم : انتظار تو دردم : فراغ فريادم : سکوت ارزويم :ديدار تو زندگيم : فقط تو ادرس : خيابان غمستان – ميدان تنهايي – چهارراه بدبختي – خيابان رنج – کوچه غربت
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ๑۩۞۩๑ سرزمین عشق๑۩۞۩๑ و آدرس bia2sarzamine-eshgh.LoxBlog .ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)